حکایت یک شب نشینی ایرانی
به گزارش وبلاگ روزنوشت، سریال های قصه گو که در حال و هوایی دوست داشتنی و بومی روایت می شوند مثل حکایت های کمال هرچند متاسفانه کم اند، اما برای تلویزیون یک غنیمت و برای مخاطب ما یک نیاز است.
گروه فرهنگی وبلاگ روزنوشت: محسن غلامی قلعه سیدی
سریال های ایرانی همیشه برای مخاطب سیمای ما، رنگ و بویی تازه دارند حتی اگر جنس قصه ها قدیمی باشد؛ مهم این است که بتواند دم از قصه بزند و با جذابیتی دوچندان آنان را پای تلویزیون نگه دارد.
البته قرار هم نیست هرچه ساخته می گردد را مخاطب با ولع بسیار ببینید؛ چه بسا هستند سریال هایی که صرفا برای پر کردن آنتن اند، و بود و نبودشان به حال بیننده تفاوتی نمی کند. با این حال برخی تولیدات مثل همین حکایت های کمال با همه سادگی اش، ولی توانسته ایجاد جذابیت کند.
حکایت های کمال قطعا تولیدی ویژه یا عجیب و غریب هم نیست، بلکه روایتگر داستانک های ساده ای است که در این فرهنگ و بوم رخ داده و احتمالا در کنار نسل های قدیمی که جای خود دارد، بلکه بچه های همین زمانه نیز با آن احساس راحتی و هم نشینی کنند. خصوصا اینکه سریالی خانوادگی است، و بالاخره بر حس و اتمسفر نوستالوژی نیز متمرکز است؛ بنابراین در کنار وجه قصه گویی ماجرا که قطعا این نوع سریال ها دارند، باید به برانگیختگی حس و حالی اشاره کرد که انگار عنصر غریبه تولیدات ماست؛ از این بابت که همگی روی داستان های اجتماعی کاملا امروزی توجه دارند و سریالسازی را در به روز بودن آنهم از جنس نقادی گذاشته اند که البته رویه ای بد نبوده و نیست، اما همه چیز به حد کفایتش لازم و ضروری است.
جای تولیداتی با این فضاسازی بومی، در سریال های تلویزیونی خالی است که در کنار خانوادگی بودنشان، بتواند با لذتی دوچندان نیز مخاطبان را پیگیر دیدنشان کند؛ نکته ای که به نظر در حکایت های کمال وجود دارد، هرچند که ممکن است خیلی شیک و تر و تمیز هم به نظر نرسد. با این حال به مقدار کافی و لازم، مخاطب خانوادگی را مجذوب و همراه خود می کند.
شاید به مراتب بتوان به نوع چیدمان و ظاهرسازی سریال، از نماسازی چند دهه قبل ایراد گرفت یعنی گاه لوازمی را درون صحنه آرایی اش دید که اتفاقا هیچ تعلقی به آن فضا ندارند و کاملا متعلق به همین سال های فعلی هستند، با این حال شیرینی قصه ساده و بی غل و غش آن، سراغ حکایت هایی می رود که دیدن و شنیدنش با همه این عیوب هم لذتبخش است. قصه ای نوجوانانه و اغراق گونه که بازهم مخاطب پسند است و همین برای بیننده ایرانی تلویزیون نیز دلنشین خواهد بود.
نکته جالب به اقتباس ادبی این سریال برمی گردد، که برگردانی است از ادبیاتی داستانی؛ بنابراین حکایت های کمال لااقل موکد این مساله است که می توان دل به کتاب هایی هم داد که دم از قصه های ایرانی می زنند، اما فیلمسازان ما مثل همیشه سراغ این ها نرفته و نمی فرایند، اما وقتی بفرایند تبدیل به تولیداتی مثل حکایت های کمال می گردد که بودنشان برای تلویزیون نیز اجر و قرب دارد تا لااقل مخاطبی که دل به قصه شنیدن و دیدن می گذارد را، راضی کند.
سریال هایی قصه گو که در حال و هوای دوست داشتنی بومی روایت می شوند، از همین حکایت های کمال گرفته تا قصه های مجید و جز آن که متاسفانه کم اند، برای تلویزیون یک غنیمت و برای مخاطب ما یک نیاز است. لااقل این دو تجربه سال های اخیر حکایت از این دارد که همچنان باید از این جنس قصه ها ساخت چرا که بیننده سیمای ایرانی طالب آنهاست.
منبع: خبرگزاری دانشجو