انیمیشن آخرین داستان، شاهنامه خوانی امروزی
به گزارش وبلاگ روزنوشت، من در خانواده ای ادب دوست بزرگ شدم که داستان های ساده نویسی شده شاهنامه و امیرارسلان و هزارویک شب برای من خوانده می شد و من هم این کتاب ها را داشتم و می خواندم. برحسب تصادف با آثار استاد بیضایی آشنا شدم.
تینا جلالی| انیمیشن سینمایی آخرین داستان به کارگردانی و نویسندگی اشکان رهگذر با برداشتی آزاد از شاهنامه فردوسی که به روایت قصه ضحاک ماردوش، کاوه آهنگر و آفریدون می پردازد این روز ها در سینما های سراسر کشور اکران است و تا حدودی توانسته است نظر تماشاگران را به خود جلب کند.
مخاطب در این فیلم با بخشی از داستان جمشید شاه روبرو می گردد. در این داستان ضحاک در پی طمع و جاه طلبی برای محاصره جمکرد، به نیابت از پدرش مرداس بر تخت جمشید تکیه می زند. پرویز پرستویی، لیلا حاتمی، حامد بهداد، اشکان خطیبی، بیتا فرهی، اکبر زنجان پور، فرخ نعمتی، حسن پورشیرازی، باران کوثری، مجید مظفری، شقایق فراهانی، ملیکا شریفی نیا، زهیر یاری و بانیپال شومون از گویندگان نقش های این انیمیشن هستند. موسیقی متن انیمیشین آخرین داستان نیز از ساخته های کریستف رضاعی است. به بهانه اکران این فیلم در سینما ها با کارگردانش اشکان رهگذر گفت وگویی انجام داده ایم که می خوانید.
ظاهرا ده سال از عمر شما (87 تا 98) برای ساخت این فیلم صرف شد. از آنجایی که داستان فیلم (آخرین داستان) از شاهنامه فردوسی انتخاب شده است و با در نظر دریافت این نکته که شما سن و سال زیادی هم ندارید و در این ده سال بی شک آدمی به نوعی به بلوغ فکری دست پیدا می نماید و دانسته هایش قابل مقایسه با ده سال پیش نیست آیا برای انتخاب سوژه این فیلم کمی شتابزده اقدام نکردید؟ و آیا موضوع سنگینی برای شما نبود؟
بله درست می گویید. اگر زمان به عقب برمی گشت من این داستان و این پروژه سنگین را آغاز نمی کردم و برای اولین فیلم کاری آسان تر با ریسک پایین تر انتخاب می کردم.
قطعا اگر الان ساخت این فیلم را آغاز می کردید تجربه ها و اندوخته های بیشتری به کارتان می آمد و پختگی حاصل این ده ساله تاثیر دوچندانی در ساخت داشت؟
نکته مهمی که ضروری است به آن اشاره کنم اینکه اگر من این فیلم را نمی ساختم هیچ وقت دیگر چنین فیلمی با این ابعاد گسترده نمی ساختم.
چرا؟
می توانم بگویم در آن سن و سال و اقتضای آن دوران کمی کله ام داغ بود و انرژی و ریسک پذیری عجیب غریبی داشتم که واقعا احساس می کردم من تحت هر شرایطی باید این فیلم را بسازم، اما در حال حاضر نه آن انرژی در من وجود دارد نه آن ریسک پذیری. وقتی در ورطه فراوری و اکران با واقعیت ها روبه رو شدم متوجه شدم در سینمای ایران جایی برای آخرین داستان نیست، در نتیجه هیچ وقت چنین فیلمی با این روایت انتخاب نمی کردم. من فکر می کنم نعمت جوانی و ندانم کاری ها و ناآشنایی من باعث شد وارد این ورطه شوم وگرنه هیچ وقت وارد این ورطه نمی شدم.
به گمانم الان شما ابتدای راه هستید و این گونه ناامید بودن به صلاح کارنامه فیلمسازی شما نیست.
نه من واقعیت را می گویم. در حال حاضر در اکران با کم لطفی عجیب و غریبی روبه رو هستیم. تمام این موارد دست به دست هم می دهد و ناخودآگاه روی فیلمساز تاثیر می گذارد. نمی گویم فیلم نمی ساختم، اما قطعا آخرین داستان را نمی ساختم یا شاید واقعا جرات نمی کردم این پروژه را در دست بگیرم. فکر نمی کنم فیلمسازی باشد که قلبا دوست نداشته باشد سراغ موضوع شاهنامه برود ولی خیلی از آن ها جرات ورود به این موضوع و پرداخت آن را ندارند.
تمرکز شما بر افسانه ضحاک از میان داستان های شاهنامه از کجا ناشی می گردد. البته، چون موضوع به ده سال گذشته مربوط می گردد شاید در ذهن تان نمانده باشد.
یادم است دو نیروی محرک من را برای ساخت فیلم ترغیب کرد. اولین دلیل من برای ساخت این فیلم سابقه خانوادگی است. من در خانواده ای ادب دوست بزرگ شدم که داستان های ساده نویسی شده شاهنامه و امیرارسلان و هزارویک شب برای من خوانده می شد و من هم این کتاب ها را داشتم و می خواندم. برحسب تصادف با آثار استاد بیضایی آشنا شدم.
کدام اثر؟
نمایشنامه های شب هزار و یکم و مرگ یزدگرد. دنبال این بودم که ببینم چگونه می گردد نمایشنامه و فیلمنامه درخور توجه به لحاظ ساختاری نوشت. مشورت هایی که با بزرگان و دوستان داشتم آن ها آثار بیضایی و چند نمایشنامه نویس بزرگ را به من پیشنهاد دادند وقتی نمایشنامه های ایشان را می خواندم. متوجه شدم رویکرد آثار بیضایی را خیلی دوست دارم. به خواندن آثارش ادامه دادم.
سه برخوانی ایشان را خواندم که خیلی روی من تاثیر گذاشت. نکته مهم آن شخصیتی بود که آقای بیضایی درباره ضحاک متصور شده و آن را توسعه داده بود. آنجا بود که احساس کردم اگر قرار است داستانی از شاهنامه کار کنم تمرکز من روی این داستان بیشتر از داستان های دیگر شاهنامه است. در این جهت می توانم برداشت هایی از آثار آقای بیضایی داشته باشم.
با توجه به اینکه تفسیر های متعددی از ضحاک موجود است به منابع دیگر هم رجوعی داشتید یا فقط به نگاه آقای بیضایی در سه برخوانی و شب هزار و یکم بسنده کردید؟
تمرکزم بیشتر روی آثار آقای بیضایی بود. می توانم بگویم نمایشنامه های او مرا مسخ نموده بود و همچنان هم فکر می کنم پخته ترین و شاعرانه ترین و زیباترین برداشت ها از شاهنامه، نگاه آقای بهرام بیضایی است.
هنگام نگارش فیلمنامه برای پرورش شخصیت ها چقدر اندیشه خودتان دخیل بود و چقدر نگاه مشورتی بر فیلمنامه حاکم است؟ چون در تیتراژ ابتدایی نوشته می گردد برداشت آزاد از شاهنامه فردوسی...
در وهله اول درباره شخصیت فردوسی و شاهنامه و جهان حاکم بر شاهنامه مطالعه کردم. اما ناگهان در این جهت اتفاقی افتاد که باعث افزایش اعتماد به نفس من شد که با شاهنامه به راحتی روبرو شوم. اگر دقت نموده باشید نوعی ترس و نگرانی در بیشتر هنرمندان وجود دارد که برای آن ها رویارویی با شاهنامه را غیرقابل دسترسی می نماید.
با در نظر دریافت این نکته که قطعا شاهنامه اثر شگرف و قدرتمندی است، اما من فکر می کنم تعصب بیش از اندازه روی یک اثر یا یک هنر باعث می گردد ترس در مولفین به وجود بیاید که اساسا سمت چنین آثار فاخری نفرایند و به این مجموعه های گرانقدر پرداخته نگردد.
اما من طی مطالعه و پژوهشی که روی شاهنامه داشتم متوجه شدم که خود شاهنامه یک برداشت است، یعنی فردوسی وقتی می خواست شاهنامه را بنویسد متنی به دستش می رسد به نام خدای نامه از دقیقی شاعر بزرگ پارسی زبان که داستان های آن نثر بوده و فردوسی آن را به نظم درآورده و تغییرات متعدد روی آن انجام داده است.
از آنجایی که آن داستان ها کامل نبوده است فردوسی آن ها را گردآوری نموده، با نگاه و برداشت خودش تنظیم نموده و اینجاست که شاهنامه متولد می گردد. با خودم فکر کردم وقتی شاهنامه اثری برداشتی از وقایع مختلف است، اگر من بخواهم نعل به نعل از آن استفاده کنم، چون شاهنامه رسانه ای به نام شعر است و من در مدیوم و رسانه ای تحت عنوان سینما این داستان را نشان می دهم، پس به نوعی به شاهنامه خیانت می کنم و کاری نکردم.
انگار که یک آینه ای بودم و آن را منعکس نموده ام. به خاطر همین بود که دوزاری من افتاد که آقای بیضایی در این مدت با شاهنامه چه می نموده؛ لذا به راحتی و با فراغ خاطر آغاز کردم روی شاهنامه کار کردن. وقتی کار نگارش فیلمنامه آخرین داستان به سرانجام رسید، به چند نفر برای آنالیز نشان دادم که آن ها متعصبانه با متن من برخورد کردند و من رویکردشان را اصلا نپسندیدم، به همین جهت اصلا به حرف های شان توجه نکردم تا اینکه بخواهم نکات شان را لحاظ کنم.
از کار روی این پروژه ناامیدتان کردند؟
طوری با من حرف زدند که یعنی به چه جراتی تو سراغ شاهنامه رفتی.
شاید به دلیل پایین بودن سن تان می خواستند با احتیاط بیشتری با این مقوله برخورد کنید.
مشکل ما در فرهنگ و هنر و در برخی شاخه ها دقیقا از همین جا آغاز می گردد که وقتی با شخصی روبرو می شویم که سنش پایین است انگار او نمی تواند کاری انجام دهد. قبول دارم که جوانان احتیاج به هدایت دارند، اما چکشی برخورد کردن را اصلا نمی پسندم. انگار که من حق ندارم به این مقوله ورود کنم. برخورد به شدت عجیبی که غیرقابل درک بود. گذشت تا اینکه من با آقای چرمشیر آشنا شدم. متن را به ایشان نشان دادم.
ایراد های متعدد گرفت. از آنجایی که آقای چرمشیر روی شاهنامه کار نموده، مرا بسیار تشویق و ترغیب کرد که به جهتم ادامه دهم، اما به من ایراد های فیلمنامه به لحاظ تکنیکی را گوشزد کرد و اشکالات محتوای متن را برای من شرح داد و حتی گفت که با نوع نگرش من موافق نیست.
آقای چرمشیر به من تاکید نمود که ایرادات فیلمنامه را تصحیح کنم وقتی با آقای چرمشیر صحبت می کردم. متوجه شدم که او واقعا از روی نیت خیر به من مشورت می دهد و در پی حذف من نیست و نمی خواهد مرا عوض نموده و تبدیل به آدم دیگری کند. او می خواهد من همین آدمی که هستم باشم، اما نگرشم را تصحیح کنم و بهتر شوم.
به این ترتیب من قانع شدم و کوشش کردم که کاملا با مشورت های ایشان پیش روم تا اتفاقات بهتری برای فیلم بیفتد. ضمن اینکه در نگارش دیالوگ های فیلم از ایشان یاری زیادی گرفتم.
حالا که بحث به اینجا کشید به این نکته اشاره کنید که آیا مانع ساخته شدن این فیلم توسط شما بودند یا اصلا نمی خواستند از شاهنامه روایت گردد؟
آن ها اساسا با هرگونه تغییر در شاهنامه مخالف بودند و معتقد بودند باید خط به خط و نعل به نعل خود شاهنامه روایت گردد و مطابق با آن پیش روم. در حالی که در عالم تصویر این اصلا شدنی نیست. ادبیات هنر انتزاعی است. سینما هنر عینی است. نمی توان ادبیات را نعل به نعل به تصویر کشید و عین هم پیش برود.
شما به آثاری که در سینمای هالیوود ساخته می گردد نگاه کنید که پیتر جکسون هابیت را بر اساس رمانی به همین نام می سازد، اما تغییرات شگرف روی آن می دهد و اصلا تبدیل به چیز دیگری می گردد.
پس خاصیت مدیوم سینما است که ناخودآگاه وقتی از ادبیات موضوعی را برداشت می نماید می طلبد این تغییرات در شاکله اثر به وجود می آید. کسانی که اسطوره شناس هستند و در حوزه ادبیات کار می نمایند این نکته را به خوبی می دانند.
آیا می توانیم چنین استنباط کنیم که بیشتر چنین حساسیت هایی ناشی از مغفول ماندن حوزه انیمیشن در سینمای ایران است و این بخش از هنر در ایران غریب و مهجور و ناشناخته است؟ آن قدر که در سال های گذشته سینمای مستند به رشد خوبی دست پیدا نموده در حیطه انیمیشن حرف زیادی برای گفتن نداریم. موافقید؟
از نظر من دو دلیل در این بحث مطرح است؛ اول اینکه انیمیشن در ایران محصور دولت است. در نظر بگیرید تا به امروز در سینمای ایران تنها ده انیمیشن ساخته شده است. حال به من بگویید از میان این تعداد چند فیلم انیمیشن به صورت مستقل ساخته شده است؟ شاید دو یا سه فیلم انیمیشن بتوانیم نام ببریم که به بخش خصوصی مربوط می گردد.
بقیه فیلم ها توسط ارگان ها فراوری شده و سمت و سوی سفارشی دارد. این یک مقوله است. نکته دیگر اینکه ما تعداد زیادی فیلم انیمیشن نساختیم و پربار نیستیم. در بخش مستند سالانه صد ها فیلم مستند ساخته می گردد که برخی از آن ها این فیلم ها در گروه هنر و تجربه مجال نمایش پیدا می نماید.
اما در حوزه انیمیشن چند فیلم داریم که توانسته ایم در سینما ها نمایش دهیم؟ نکته دیگر اینکه از این بین چند فیلم انیمیشن چند تای آن ها به مفهوم واقعی سینما است؟ پس نتیجه می گیریم در بخش انیمیشن سینمای ایران واقعا کم تجربه است.
باید در این جهت ده ها فیلم انیمیشن ساخته گردد تا انیمیشن اهمیت و قدرت مطرح شدن پیدا کند. مثل سینمای ایران که با ساختن فیلم پله پله ارتقا پیدا کرد.
بعد از تماشای فیلم این پرسش به ذهن می رسید که چرا داستان غیر متعارف برای روایت انتخاب کردید؟
کاملا موافقم. من شناخت از مخاطب ایران نداشتم. به این فکر نمی کردم که مخاطب سینمای ایران خوشش بیاید. کوششم این بود که فیلمی بسازم که ادای دین درست و حسابی به شاهنامه باشد. اصلا نمی گویم که این رخ داده یا نیفتاده است.
ولی کوششم در این جهت بوده است. اینجا پرسشی از شما دارم؛ چند درصد مردم ما شاهنامه می خوانند و با داستان های آن آشنا هستند؟ یا به چند نفر اگر شاهنامه را بدهید کاملا آن را درک نموده و متوجه بند بند آن می شوند؟ برای من که سازنده بخش کوچکی از شاهنامه هستم هم گنگ است تا چه برسد مخاطب عام.
واقعا می گویم با خواندن شاهنامه به لایه هایی در آن رسیدم که احساس کردم اگر بخواهم به همه لایه های آن بپردازم باید اتفاق های گوناگونی بیفتد، انگار که در فضای شاهنامه گم شدم. در نتیجه کوشش کردم یک متنی در بحث ضحاک بنویسم که لایه های آن را در بر بگیرد و حق مطلب را ادا کنم.
البته این نکته را به شما بگویم فیلمی که شما بر پرده سینما ها دیدید پانزده دقیقه آن حذف شده است. کل فیلم 115 دقیقه ساخته شده است که به احتمال فراوان در نسخه ویدیویی آن در شبکه نمایش خانگی نسخه کامل فیلم را بارگذاری می کنیم. از بحث دور نشوم.
این نکته را می خواستم بگویم که نمی خواستم فیلم سرراست گیشه ای بسازم تا در گیشه پیروز گردد. حقیقتا نظرم بر این بود که حق مطلب را در خصوص این داستان ادا کنم. در نتیجه آن پیچیدگی موجود در این داستان شاهنامه را به صورت سینمایی به مخاطب عرضه کردم با علم به غیرمتعارف بودن آن.
برخی منتقدان بر این باور بودند که فیلم در ترسیم ضحاک دچار ضعف هایی است. به طور مثال بخش مربوط به شانه های ضحاک و چگونگی قرار دریافت مار بر شانه های او روایت برای مخاطب گفته نمی گردد.
من سعی کردم ماجرا سمت و سوی استعاری پیدا کند. نمی خواستم از ابتدا ضحاک ضد قهرمان باشد. یک
شاه بیت شاهنامه در انتهای داستان ضحاک گفته می گردد که در فیلم هم آورده ام: فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و زنبق سرشته نبود/ به داد و دهش یافت نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی... این یعنی تمام شخصیت های فیلم من خاکستری است. قضاوتی در کار نیست.
ضحاک آن فرایند ضحاک شدن خود را نشان دهد. به صورت استعاره بخش هایی را گفته ام تا مخاطب او را از همان ابتدا جانور تصور نکند. می خواستم نشان دهم که چگونه ضحاک به مرور با انجام کار های زشت به اهریمن تبدیل می گردد.
خشونت در فیلم کمی سبک و سوی فیلم های هالیوودی را به خود می گرفت. چرا؟
بله موافقم. اما به این توجه کنید که در خود شاهنامه هم خشونت زیاد است. دوز خشونت هایی که سینمای ما جرات نشان دادن آن را ندارد. در نظر بگیرید وقتی دو مار از شانه های ضحاک بیرون می آید، آن ها سر جوان ها را می بریدند از کاسه سر آنها، مغزشان را در می آوردند و برای تغذیه به مار ها می دهند.
ارایه چنین تصویری در بطن موضوع بسیار خشن است. تازه من میزان خشونت آن را کم کردم. چطور می توانستم ماجرای حماسی و اسطوره ای را به تصویر بکشم بدون چاشتی خشونت؟ بخشی از جذابیت ماجرا و مزه حماسی آن به روایت خشونت فیلم بود.
برای ساخته شدن این فیلم به فیلم های انیمیشن جهان هم نگاه داشتید؟
در ایران انیمیشن قابل توجه نداریم و من باید در فیلمم نگاهی به ساخته های بزرگ تر ها می کردم.
به سینمای هالیوود و فیلم های مهم آن ها نظری داشتم و بیشتر از آن به سینمای انیمیشن شرق و ژاپن توجه و سعی کردم از کار های آن ها یاد بگیرم و گرته برداری کنم. همین نگاه به من یاری کرد تا ما کار استاندارد قابل قبولی بسازیم. قطعا در کار اول مان نخواستیم انیمیشنی بسازیم که تمام قد ایرانی باشد.
در بخشی از صحبت تان به ناآشنایی مخاطبان با شاهنامه و داستان هایش اشاره داشتید. به نظر می آید انیمیشن آخرین داستان در این بخش بتواند پیروز باشد چرا که ضمن کد هایی که به بیننده می دهد، باعث می گردد مخاطب کنجکاو از سالن بیرون بیاید و در رابطه با جهان فیلم و داستان شاهنامه به جست وجو بپردازد.
کاملا موافقم. به این نکته اشاره کنم که من می توانم انیمیشن کمدی بسازم که مخاطب دو ساعت در سالن بنشیند و بخندد و راضی هم از سالن بیرون بیاید، اما سال آینده این فیلم کمدی انیمیشن را به یاد نمی آورد، اما وقتی آخرین داستان را ببیند اگر از فیلم بدش هم بیاید ولی فیلم را فراموش نمی نماید.
فیلمی صرفا سرگرم نماینده برای مخاطب نساختم این فیلم به دنبال مخاطب کنجکاو است همان کسی که به دنبال نگاه جدید در سینما است. نکته دیگر اینکه ماهیت فیلم آخرین داستان به گونه ای است که یا مخاطب از فیلم خیلی خوشش می آید یا خیلی بدش می آید.
منبع: فرادید